مروری بر کتاب سرمایه

ساخت وبلاگ

مروری بر کتاب سرمایه(13)

وبلاگ آموختن:در قسمت 12 این سری مطالب آموختنی بیان کردیم پولی که در دست مردم در گردش است و به اصطلاح دست به دست می‌گردد به دو صورت وجود دارد یکی پول به عنوان سرمایه و دیگری پول به عنوان پول رایج. غیر از تاجران (بازرگانان عمده)، کارخانه‌داران، بانکداران، شرکت‌های بزرگ حمل و نقل(هواپیمایی، کشتی‌رانی، باربری و مسافربری زمینی)، مغازه‌داران بزرگ(مانند رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد در سراسر جهان) و دیگر سرمایه‌دارانی که به منظور انباشت سرمایه(افزایش دادن سرمایه خود) فعالیت‌ دارند، بقیه‌ی مردم یعنی اکثریت مردم جامعه مانند کارگران، کارمندان، کشاورزان خُرد، مغازه‌داران، دست‌فروشان و تولیدکنندگان کوچک(چاقوسازی، تبرسازی و...) و... از پول به عنوان پول رایج استفاده می‌کنند. هدف آن‌ها از کسب پول گذراندن امرار معاش خود و خانواده است.

گروه یکم یعنی دارندگان پول به عنوان سرمایه، در رابطه خرید به خاطر فروش قرار می‌گیرند. بدین معنی که به بازار کالا(مواد غذایی، صنعتی، پوشاک، نیروی کار، مسکن و...) جهت خرید مراجعه نموده و کالای مورد نظر خود را می‌خرند تا در هنگام فروش پول بیشتری نسبت به پول اولیه خود به دست آورند. تکرار این عمل باعث انباشت پول(سرمایه) می‌گردد. این پول همانند مار افعی در سراسر کره زمین به دنبال سود حرکت می‌کند. هرجا منابعی چه طبیعی و چه انسانی بیابد، نیش زهردار قدرتمند خود را به آن می‌زند.

نکته: دست‌فروشان، مغازه‌داران کوچک(نه مانند رستوران‌های مک‌دونالد)، چه این مغازه استیجاری باشد چه مِلکی، فرقی در موضوع نمی‌کند، این افراد در رابطه‌ی خرید به خاطر فروش قرار می‌گیرند که رابطه‌ای سرمایه‌ساز است. اما چون پول حاصل از این رابطه به مصرف امرار معاش می‌رسد و انباشت نمی‌گردد و نیز در مقایسه با شرکت‌ها و سرمایه‌داران بزرگ که فقط با احتکار کالا میلیاردها دلار به جیب می‌زنند، به هیچ وجه قابل قیاس نیستند.

اما گروه دوم یعنی افرادی که در رابطه فروختن برای خریدن قرار می‌گیرند عبارتند از: کارگران، معلمان، پرستاران، اکثریت کارمندان دون‌پایه، اینان کالایی که دارند نیروی کارشان است با فروش آن به صورت ماهانه در قبال پولی که به عنوان دستمزد یا حقوق می‌گیرند. با آن پول به بازار کالا می‌روند و مایحتاج خود و خانواده جهت امور زندگی می‌خرند. کشاورزان با فروش محصولات تولیدی خود، پولی به دست می‌آورند که با آن مایحتاج خود و خانواده را تامین می‌نمایند. اکنون در ادامه این بحث از قلم انگلس می‌خوانیم:

      "فروش به خاطر خرید: یک کالای C در برابر پول M به مبادله گذارده می‌شود، که این پول مجددا" با یک کالای دیگر C مبادله می‌گردد؛ یا به صورت1: C-M-C

      خرید به خاطر فروش: پول M در مقابل یک کالاC  مبادله می‌شود و این کالا مجددا" در برابر پول M مورد مبادله قرار می‌گیرد؛ یا به این صورت2: M-C-M

      فرمول C-M-C نمایشگر گردش ساده کالاهاست، که در آن پول به عنوان وسیله گردش، به عنوان پول رایج عمل می‌کند. این فرمول در بخش اول کتاب ما مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. این کتاب در بردارنده یک تئوری جدید و بسیار ساده درباره ارزش و پول می‌باشد که از لحاظ علمی بسیار جالب توجه است، اما در این‌جا ما از توجه بدان صرف‌نظر می‌کنیم، چرا که به طور کلی نسبت به آن‌چه که ما آن را نکات اساسی نظر آقای مارکس درباره سرمایه می‌شماریم، بی‌اهمیت است.

      فرمول M-C-M ، از طرف دیگر نمایانگر آن شکل گردشی است که پول در آن خود را به سرمایه‌ تبدیل می‌نماید."

ادامه دارد

انگلس فردریک؛ درباره کاپیتال مارکس ترجمه ج. آزاده، ص27چاپ یکم سال 1358 انتشارات مازیار



1 –وبلاگ آموختن: پول رایج در رابطه‌ای قرار می‌گیرد که هدف آن امرار معاش است. این رابطه رابطه سرمایه‌ساز نیست.

2 – وبلاگ آموختن: پول به عنوان سرمایه در این رابطه ظاهر می‌گردد که هدف از آن انباشت سرمایه است. یعنی رابطه‌ای سرمایه‌ساز و به دنبال کار رایگان(کار اضافی).                                                                                                                                          مروری بر کتاب سرمایه(25)

      "مقولات اقتصادی که قبلا" تحلیل کرده‌ایم نیز به همان شکل مُهر و نشان منشاء تاریخ خود را در بر دارند. وجود یک فرآورده به شکل یک کالا شامل شرایط تاریخی خاصی می‌باشد. برای این‌که یک فرآورده(وبلاگ آموختن: منظور از فرآورده کالایی است که فقط جهت امرار معاش تولید می‌شود نه برای فروش) تبدیل به یک کالا(وبلاگ آموختن: منظور از کالا به تولیداتی اطلاق می‌گردد که هدف اصلی آن فروش است تا وارد چرخه مبادله گردد، نه برای امرار معاش تولید کننده‌اش.) گردد، می‌بایست که این فرآورده به منظور وسیله‌ی فوری امرار معاش تولید کننده‌ی آن تولید نشده باشد. حال اگر سوال نموده بودیم که: چطور و در چه شرایطی همه یا اقلا" اکثریت عظیمی از تولیدات شکل کالاها را به خود می‌گیرند؟ در می‌یافتیم که این صرفا" براساس یک سیستم خاص تولیدی یعنی شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری به وقوع می‌پیوندد. ولی این تحقیق کاملا" با تحلیل کالا بیگانه بود. تولید و گردش کالاها ممکن است صورت پذیرد، در حالی که اکثریت تولیدات- که برای استفاده‌های خانگی و شخصی تولید شده‌اند- هیچ‌گاه تبدیل به کالا نگردند. بنابراین پروسه‌ی تولید اجتماعی در تمامی ابعادش هنوز راه درازی را در پیش دارد تا به وسیله‌ی ارزش در مبادله تعیین گردد... یا در تحلیل پول، در می‌یابیم که وجود آن سطح معینی از توسعه‌ی گردش کالایی را ایجاب می‌کند. اشکال وجودی ویژه پول، مانند شکل معادل ساده، وسیله گردش، وسیله پرداخت، اندوخته و یا پول جهانی، در هر شکل که باشد نمایانگر مراحل کاملا" مختلفی در پروسه‌ی تولید اجتماعی می‌باشند. معذالک تجربه نشان می‌دهد که یک مرحله‌ی نسبتا" ابتدایی گردش کالاها برای ظاهر نمودن تمام این اشکال و فرم‌های مختلف پول کفایت می‌کند. اما در رابطه‌ی با سرمایه مسئله‌ی کاملا" متفاوت است. شرایط لازم تاریخی برای وجود سرمایه‌ کاملا" از به وجود آمدن هم‌زمان آن با گردش صِرفِ پول و کالاها مجزا می‌باشد. سرمایه‌ می‌تواند هنگامی که صاحب وسایل تولید و معاش با کارگرِ آزادی که نیروی کارش را در بازار برای فروش ارائه می‌دهد ملاقات می‌کند، ناشی شود. و این یک شرط به تنهایی سالیان درازی از توسعه‌ی تاریخی را در بر می‌گیرد. بنابراین سرمایه یک مرتبه خود را به عنوان عصر خاصی از پروسه‌ی تولید اجتماعی اعلام می‌نماید."

ادامه دارد

انگلس فردریک؛ درباره کاپیتال مارکس ترجمه ج. آزاده، ص35چاپ یکم سال 1358 انتشارات مازیار                                                  مروری بر کتاب سرمایه(35)

       "تعیین روز کار متوسط نتیجه‌ی قرن‌ها مبارزه بین سرمایه‌دار و کارگر است. و مشاهده‌ی دو جریان مخالف در این مبارزه جالب می‌باشد. در آغاز می‌بایستی که قوانین به خاطر هدف وجودی خود کارگران را به انجام ساعات بیشتری کار مجبور کنند، از اولین قانون کارگری (در 23 ماه سوم سال 1349 به تقویم ادواردین2) تا قرن هجدهم، طبقات حاکم هیچ‌گاه موفق به اخذ مقدار کامل کار ممکن از کارگران نشدند، ولی با رواج ماشین بخار و ماشین‌آلات مدرن، ورق برگشت. رواج کار زنان و کودکان آن‌چنان به سرعت تمام محدودیت‌های سنتی ساعات کار روزانه‌ را درهم شکست که قرن نوزدهم با یک سیستم زیاده‌کاری آغاز گشت که در تاریخ جهان بی‌سابقه بود، و این مسئله بود که از سال 1803 میلادی، قانون‌گذاران را مجبور به قائل شدن حدودی برای ساعات کار گرداند. آقای مارکس شرح جامعی از تاریخ تدوین قانون کارخانه در انگلیس تا قانون کارگاه‌ها در سال 1867 را به دست می‌دهد و از آن به شرح زیر نتیجه‌گیری می‌کند:

      1) در آغاز، ماشین‌آلات و ماشین بخار، در آن بخش‌هایی از صنعت که به کار گرفته می‌شوند باعث اضافه‌کاری می‌گردند، و بنابراین محدودیت‌های قانونی ابتدا در این بخش‌ها اجرا می‌گردند ولی سرانجام مشاهده می‌نماییم که این سیستم اضافه‌کاری تقریبا" به تمام بخش‌ها نیز گسترش می‌یابد، حتا در جایی که هیچ‌گونه ماشین‌آلاتی مورد استفاده قرار نگیرد و یا در جایی که ابتدایی‌ترین شیوه‌های تولید هنوز وجود داشته باشد. (از گزارش کمیسیون استخدام کودکان vide.)

      2) با رواج کار زنان و کودکان در کارخانه‌ها، یک کارگر منفرد و آزاد قدرت مقاومت خود را در مقابل تجاوز سرمایه‌ از دست می‌دهد و مجبور به تسلیم بدون قید و شرط می‌گردد. بنابراین مجبور به مقاومت جمعی می‌شود: مبارزه طبقه بر علیه طبقه، مبارزه‌ی جمعی کارگران بر علیه جمع سرمایه‌داران آغاز می‌گردد.

      حال نگاهی به عقب بی‌افکنیم، یعنی به زمانی که فرض بر این بود که کارگرِ "آزاد" و "مساوی"، قراردادی با سرمایه‌دار می‌بندد، مشاهده می‌نماییم که تحت پروسه تولید، چیزهای زیادی به طور قابل ملاحظه تغییر کرده‌اند. آن قرارداد تا آن‌جا که به کارگر مربوط می‌شود یک قرارداد آزادانه نیست. مدت روزانه‌ای که در طی آن، او در فروش نیروی کار خود آزاد است، زمانی است که او در طی آن مجبور به فروش نیروی کار خود است. و فقط مخالفت کارگران به شکل توده‌ای آن است که قهرا" تصویب یک قانون عمومی را، که آن‌ها را از فروش خود و کودکان‌شان توسط یک قرارداد "آزادانه" به مرگ و بردگی ممانعت می‌نماید، حاصل می‌گرداند. "به جای فهرست گزافه‌وار حقوق غیرقابل واگذاری بشر، حال کارگر قانون اساسی3 متین مقررات کارخانه را در اختیار دارد."(p.302)

ادامه دارد

انگلس فردریک؛ درباره کاپیتال مارکس ترجمه ج. آزاده، ص45چاپ یکم سال 1358 انتشارات مازیار



2 - Edwardian

3 – Magna charta                                                                                                                                                 مروری بر کتاب سرمایه(42)

 مشکلی که در رابطه با کالا وجود دارد این است که، همانند تمام مقولات شیوه تولید سرمایه‌داری، کالا در واقع نمایانگر روابطی فردی تحت یک پوشش مادی است. تولیدکنندگان کارهای متفاوت خود را به عنوان کار عمومی انسانی، به وسیله ربط دادن محصولات‌شان با یکدیگر به عنوان کالاها، مربوط می‌سازند- آن‌ها نمی‌توانند بدون واسطه قرار دادن اشیاء از عهده این کار برآیند- بنابراین رابطه اشخاص به صورت رابطه اشیاء ظاهر می‌گردد.

      برای جامعه‌ای که تولید کالایی بر آن حکم‌فرماست، مسیحیت، به ویژه پروتستانیسم، مذهب مناسب است.

2.پروسه مبادله کالا

      در جریان مبادله است که یک کالا خود را به عنوان کالا تثبیت می‌نماید. صاحبان دو کالای مختلف بایستی مایل باشند تا کالاهای‌شان را مبادله کنند و بنابراین می‌باید یکدیگر را به عنوان مالک بشناسند. این رابطه قانونی، که شکل ظاهری آن قرارداد نام دارد، تنها رابطه‌ای از خواست‌ها و تمایلات است که رابطه اقتصادی را منعکس می‌نمایند. محتوای آن به وسیله خود رابطه اقتصادی معین می‌گردد. یک کالا برای کسی که مالک آن نیست به مفهوم یک ارزش مصرفی است، و برای مالک آن مفهوم ارزش غیر مصرفی دارد. از این‌جا نیاز به مبادله به وجود می‌آید. اما هر صاحب کالایی، تا آن‌جا که مبادله یک پروسه فردی را طی می‌کند، مایل است آن ارزش‌های مصرفی به‌خصوصی را در مبادله به‌دست آورد که به آن‌ها نیازمند است. از طرف دیگر، او می‌خواهد که کالایش به عنوان یک شیئی دارای ارزش شناخته شود، یعنی در مقابل هر کالایی، حال چه کالایش برای یک صاحب کالای دیگر دارای ارزش مصرفی باشد، چه نباشد. در این حد، مبادله برای او یک پروسه به‌طور کلی اجتماعی است. اما، یک پروسه واحد نمی‌تواند در یک زمان برای تمام صاحبان کالا، هم فردی و هم به‌طور کلی اجتماعی باشد. هر صاحب کالایی، کالای خودش را به عنوان یک معادل عمومی در نظر می‌گیرد، در حالی که تمام کالاهای دیگر معادله‌های ویژه (غیر عمومی) بسیاری در برابر آن می‌باشند. از آن‌جا که تمام صاحبان کالا به یک طریق عمل می‌نماید، هیچ کالایی معادل عمومی قرار نمی‌گیرد، و از این‌رو هیچ کالایی صورت عمومی نسبی ارزش، که در آن کالاها به‌عنوان ارزش، معادل قرار گرفته و به‌عنوان مقادیری از ارزش مقایسه می‌شوند، به‌خود نمی‌گیرد. بنابراین آن‌ها دیگر به‌هیچ‌وجه به‌عنوان کالا در مقابل یکدیگر قرار نمی‌گیرند، بلکه تنها به صورت محصولات روبرو می‌شوند.([86]ص47)

      کالاها تنها به‌وسیله مقایسه با یک کالای معادل عمومی است که می‌توانند به‌عنوان ارزش و از این‌رو کالا، با یکدیگر مربوط شوند. اما فقط عمل‌کرد اجتماعی است که قادر می‌باشد یک کالای به‌خصوص را معادل عمومی- یا پول، قرار دهد.

      تضاد پابرجایی که در یک کالا به‌عنوان وحدت بی‌واسطه ارزش مصرفی و ارزش مبادله، و به عنوان محصول کار مفید فردی ... و تجسم اجتماعی بی‌واسطه کار مطلق انسانی وجود دارد، آرام نخواهد گرفت تا وقتی که این تضاد به تبدیل کالا، به کالا و پول منجر گردد.([87]ص48)

       از آن‌جا که تمام کالاها، تنها معادل‌های ویژه پول می‌باشند، و پول معادل عمومی آن‌هاست، همگی به‌عنوان کالاهای ویژه به کالای عمومی یعنی پول نسبت داده می‌شوند.([89]ص51) پروسه مبادله، به کالایی که تبدیل به پول می‌شود، نه ارزش کالا را، بلکه شکل ارزشی آن‌را می‌بخشد.([90]ص51) خرافه پرستی(Fetishism =اعتقاد به نیروی ماوراءالطبیعه اشیاء) می‌گوید: به نظر نمی‌رسد که یک کالا تنها به این علت به عنوان پول شناخته می‌شود که دیگر کالاها ارزش خود را به وسیله آن بیان می‌کنند، بلکه برعکس، به‌نظر می‌رسد که آن‌ها ارزش خود را به این علت با این کالا بیان می‌کنند پول است.

ادامه دارد

انگلس فردریک؛ درباره کاپیتال مارکس ترجمه ج. آزاده، صص 54 چاپ یکم سال 1358 انتشارات مازیار                                              مروری بر کتاب سرمایه(61)

2.تعاون (همیاری)

      مطابق صفحه 288 (309) تولید سرمایه‌داری به سرمایه واحدی نیاز دارد که به اندازه کافی بزرگ باشد، تا بتواند تعداد نسبتا" زیادی کارگر را در یک زمان به کار بگیرد؛ فقط هنگامی که خود کارگمار کاملا" از انجام کار بی‌نیاز شد، او به یک سرمایه‌دار تمام عیار تبدیل می‌گردد. فعالیت همزمان تعداد زیادی کارگر در یک رشته واحد کار و به خاطر تولید یک نوع کالا، و تحت نظارت یک سرمایه‌دار، از نظر تاریخی و به طور منطقی نقطه آغاز تولید سرمایه‌داری را شامل می‌گردد.(ص 302(322))

      بنابراین در ابتدا تنها یک تفاوت کمّی در مقایسه با گذشته وجود دارد، یعنی موقعی که تعداد زیادتری کارگر به وسیله کارگمار به استخدام در آمدند. اما یک‌باره تغییر و تبدیلی صورت می‌گیرد. تعداد زیاد کارگران از قبل ضمانت می‌کند که کارگمار، کار متوسط واقعی را به دست می‌آورد، که در مورد کارفرمای کوچک چنین تضمینی وجود ندارد و با این وجود، بایستی ارزش متوسط کار را پرداخت نماید؛ در مورد تولید کوچک، نابرابری‌ها تا حدود زیادی در مقیاس جامعه تعدیل می‌شود، اما درباره یک کارفرمای منفرد، چنین امری صورت نمی‌گیرد. لذا قانون تولید ارزش اضافی فقط هنگامی برای یک تولیدکننده منفرد تحقق می‌یابد که او به عنوان یک سرمایه‌دار تولید می‌کند، و کارگران زیادی را به طور همزمان به کار می‌گیرد- یعنی از همان ابتدا کار اجتماعی متوسط. (صص(322-324) 303-304)

      علاوه بر آن: صرفه‌جویی در وسایل تولید تنها از طریق کارکرد طولانی آن‌ها حاصل می‌شود؛ انتقال مقدار کم‌تری ارزش به محصول به وسیله اجزاء سرمایه‌ ثابت، تنها از مصرف آن‌ها در اشتراک با تعداد زیادی کارگر در پروسه کار سرچشمه می‌گیرد. بدین‌گونه است که ابزار کار، قبل از آن که خود پروسه کار دارای یک خصوصیت اجتماعی بشود، چنین ویژگی را کسب می‌نماید (تا این موقع پروسه‌های کار صرفا" پروسه‌های همانندی پهلو به پهلوی یکدیگرند.) (ص 305 [325])

      در اینجا صرفه‌جویی در وسایل تولید فقط تا آن‌جا که باعث ارزان شدن کالاها و از این‌رو پایین آوردن ارزش کارمی‌گردد، مورد توجه قرار می‌گیرد. بررسی میزانی که این صرفه‌جویی، نسبت ارزش اضافی به کل سرمایه ترقی یافته (v.s) را تغییر می‌دهد، در اینجا صورت نمی‌گیرد و به جلد سوم موکول می‌شود. چنین تفکیکی کاملا" با روح تولید سرمایه‌داری هماهنگ است؛ زیرا از آن‌جا که شرایط کار را به طور مستقلی در برابر کارگر قرار می‌دهد، به نظر می‌رسد که صرفه‌جویی از وسایل تولید امر مجزایی است که به او ربطی ندارد و بنابراین هیچگونه ارتباطی با روش‌هایی که بهره‌وری نیروی کار مورد استفاده سرمایه‌دار را افزایش می‌دهد، نمی‌یابد.

      شکل کار تعداد زیادی از اشخاص، که به طور مرتب با یکدیگر و در کنار هم و در یک پروسه تولیدی واحد یا پروسه‌های تولیدی مرتبط با یکدیگر کار می‌کنند، تعاون نامیده می‌شود. (ص306 [325]) (تریسی1 Concours des forces.)

      جمع کل نیروهای مکانیکی کارگران منفرد، تفاوت فاحشی با نیروی مکانیکی امکان‌پذیری دارد که هرگاه دست‌های بسیاری با هم و به طور همزمان و در یک فعالیت واحد به کار گرفته شوند، حاصل می‌گردد (مانند بلند کردن یک جسم سنگین، و غیره). تعاون، از همان ابتدا قدرت تولیدی را به وجود می‌آورد، که ذاتا" یک قدرت انبوه است.

علاوه بر آن، در اکثر کارهای تولیدی، صرفا" تماس جمعی جوّی از رقابت به وجود می‌آورد که راندمان کار هر نفر را بالا می‌برد، به طوری که 12 کارگر در یک روز کار مشترکن 144 ساعته، کار بیشتری ارائه می‌دهند تا 12 کارگر در 12 روز کار مجزا، یا یک کارگر در 12 روز پی در پی. ([326]ص307)

      اگر چه ممکن است بسیاری کار مشترک و یا مشابهی انجام دهند، با این وجود امکان دارد که کار فردی هر کدام، مرحله جداگانه‌ای از پروسه کار را نشان دهد (مثل زنجیری از افراد که قطعه‌ای از محصول را به یکدیگر پاس می‌دهند). که بدین‌وسیله تعاون مجددا" در کار صرفه‌جویی می‌نماید. شبیه به همین است موقعی که یک ساختمان را یکباره از چند جانب شروع به ساختن می‌کنند. کارگر مرکب، یا مجتمع، دست‌ها و چشم‌هایی در جلو و پشت سر خود دارد، و تا درجه معینی در همه جا حاضر و ناظر است. ([327]ص308)

      در پروسه‌های پیچیده کار تعاون اجازه می‌دهد تا پروسه‌های ویژه تفکیک شده و به طور همزمان انجام گیرند، لذا زمان کار برای ساختن محصول کامل کاهش می‌یابد. ([327]ص308) 

      در بسیاری از حوزه‌های تولید، دوره‌های بحرانی وجود دارند که تعداد زیادی کارگر مورد نیاز است (درو محصول، صید شاه‌ماهی، و غیره). در این مواقع تنها تعاون می‌تواند مساعدت نماید. ([328]ص309) 

      تعاون، از یک طرف عرصه تولید را گسترش می‌دهد و از این‌رو برای پیوستگی کار در میدان کاری که در عرصه وسیعی پراکنده شده امری ضروری می‌گردد (مانند زهکشی، جاده سازی، سد سازی و غیره)؛ از طرف دیگر، به وسیله متمرکز نمودن کارگران در یک کارگاه2، باعث انقباض و کوچک نمودن عرصه می‌گردد، و بنابراین هزینه‌ها را کاهش می‌دهد. ([328-329]ص310)

      در تمام این اشکال، تعاون، قدرت تولیدی ویژه روز کار مرکب، و قدرت تولیدی اجتماعی (جمعی) کار است. این یک، (یعنی قدرت تولیدی اجتماعی کار) از خود تعاون سرچشمه می‌گیرد. در کار اشتراکی منظم (سیستماتیک) با دیگران، کارگر محدودیت‌های فردی خود را به دور می‌افکند و قابلیت‌های همنوعانش را گسترش می‌دهد. 

      حالا، کارگران مزدور تا وقتی که یک سرمایه‌دار واحد آن‌ها را به طور همزمان به کار بگیرد، حقوق‌شان را بپردازد و ابزار کار را در اختیارشان قرار دهد، نمی‌توانند به کار تعاونی بپردازند. از این‌رو درجه تعاون بدین امر بستگی دارد که یک سرمایه‌دار صاحب چه مقدار سرمایه‌ باشد. این ضرورت که باید مقدار معینی سرمایه‌ وجود داشته باشد تا صاحبش را به یک سرمایه‌دار تبدیل نماید، اکنون به شرط مادی تبدیل پروسه‌های متعدد پراکنده و مستقل به یک پروسه‌ کار اجتماعی مرکب، مبدل می‌گردد.

      به طریق مشابه، سلطه سرمایه‌ بر کارگر تا به حال صرفا" نتیجه ظاهری رابطه میان سرمایه‌دار و کارگر بود؛ اکنون این امر پیش شرط ضروری خود پروسه‌ کار می‌گردد؛ سرمایه‌دار آمیزش خود را در پروسه‌ کار ظاهر می‌نماید. در تعاون، کنترل پروسه‌ کار وظیفه سرمایه‌ قرار می‌گیرد، و با این عنوان سرمایه‌ خصوصیات ویژه‌ای کسب می‌کند. ([330]ص312)

      در انطباق با هدف تولید سرمایه‌داری (یعنی خودگستری سرمایه تا حد امکان)، این نظارت در عین حال کاربرد حداکثر ممکن استثمار در یک پروسه‌ اجتماعی کار است، و از این‌رو خصومت ناگزیر میان استثمارگر و استثمار شده را در بر می‌گیرد. علاوه بر آن، نظارت بر استفاده مناسب از ابزار کار را به عهده می‌گیرد. بالاخره، ارتباط میان عمل‌کردهای مختلف کارگران در بیرون از آن‌ها قرار دارد، یعنی در سرمایه، به طوری که وحدت خود آن‌ها، به عنوان یک تمایل بیرونی (خارج از قدرت آن‌ها)، به صورت حاکمیت سرمایه‌دار در مقابل‌شان قرار می‌گیرد. بنابراین نظارت سرمایه‌دار دوجانبه می‌باشد (1-به صورت یک پروسه‌ اجتماعی کار برای تولید یک محصول؛ 2-به صورت یک پروسه‌ خودگستری سرمایه)، و در شکل خود، مستبدانه است. این حاکمیت مطلق به نوبه خود اشکال ویژه‌اش را ظاهر می‌سازد: سرمایه‌دار ، که دقیقا" خود را از انجام کار واقعی آسوده نموده، اکنون نظارت مستقیم خود را بر یک گروه سازمان یافته از کارمندان و کارمندان جزء، که به نوبه خود مزدوران سرمایه هستند، قرار می‌دهد. در برده‌داری، اقتصاددانان این هزینه‌های نظارت را3 Faux Frais  به شمار می‌آورند، اما در تولید سرمایه‌داری، علی‌رغم آن که به وسیله استثمار با همان عمل‌کرد سابق فراهم آمده، علی‌رغم آن که از طبیعت پروسه‌ اجتماعی کار سرچشمه می‌گیرد، آن‌ها به کودنی آن را نظارت (کنترل) تشخیص می‌دهند. ([331.332]صص313-314)  

      رهبری صنایع، بر عهده سرمایه‌ قرار می‌گیرد، درست مانند دوران فئودالی که امور لشگری و قضایی در مسند مالکیت زمین قرار داشت. ([332]ص314)

      سرمایه‌دار 100 نیروی کار منفرد را می‌خرد، و در مقابل نیروی کاری مرکب از 100 واحد به دست می‌آورد. او پولی برای قدرت مرکب کار 100 نفر نمی‌پردازد. هنگامی که کارگران به پروسه کار مرکب داخل می‌شوند، از قبل مالکیت بر خود را از دست می‌دهند؛ آن‌ها در سرمایه ادغام می‌گردند. از این‌رو قدرت تولیدی اجتماعی کار به عنوان قدرت تولیدی پایدار در سرمایه، ظاهر می‌شود.([333]ص315)  

      نمونه‌هایی از تعاون در میان مصریان باستان.([333-334]ص316)

      در آغاز تمدن، تعاون ابتدایی در میان اقوام شکارچی، چادرنشینان، و یا در جماعت‌های سرخ‌پوست بر این پایه‌ها متکی است: (1)مالکیت اشتراکی وسایل تولید؛ (2) وابستگی طبیعی فرد به قبیله و جماعت اولیه. تعاونی‌های پراکنده در ایام باستان، قرون وسطا، و در مستعمره‌های جدید، بر پایه حکمروایی مستقیم و زور و اکثرا" به صورت برده‌داری قرار دارد. تعاون سرمایه‌داری، برعکس کارگر مزدور آزاد را در نظر می‌گیرد. از نظر تاریخی، این شیوه در مقابله مستقیم با اقتصاد روستایی و پیشه‌وران مستقل (چه به صورت صنف چه غیر آن)، و در این رابطه به عنوان یک شکل تاریخی متمایز و ویژه پروسه تولید سرمایه‌داری، ظاهر می‌گردد. این اولین دگرگونی است که پروسه کار در برخورد با سرمایه‌ تجربه می‌نماید. بنابراین، در اینجا خلاصه می‌کنیم: (1) شیوه تولید سرمایه‌داری خود را به عنوان شرط تاریخی تبدیل پروسه کار به یک پروسه اجتماعی (جمعی) ظاهر می‌سازد؛ (2) این شکل اجتماعی پروسه کار، خود را به عنوان یکی از شیوه‌های سرمایه‌ برای استثمار هرچه پرسودتر کار، یعنی از طریق افزایش بهره‌وری آن، نشان می‌دهد. ([335]ص317)

      تعاون، آن طور که تاکنون در نظر گرفته شده، یعنی در شکل ابتدایی آن، با تولید در مقیاس بزرگ‌تری منطبق است، اما شکل تثبیت شده مشخصه یک عصر به خصوص، یعنی تولید سرمایه‌داری را به وجود نمی‌آورد، امروزه این شکل هنوز هم وجود دارد، یعنی موقعی که سرمایه‌ در مقیاس بزرگی عمل می‌کند، بدون این که تقسیم کار به وجود آمده یا ماشین‌ها نقش مهمی به عهده گرفته باشند. بنابراین، اگر چه تعاون شکل اساسی کل تولید سرمایه‌داری است، شکل ابتدایی آن، به عنوان یک شکل خاص (فرعی)، در کنار اشکال توسعه یافته‌تر آن ظاهر می‌گردد. ([335]ص318)

ادامه دارد

انگلس فردریک؛ درباره کاپیتال مارکس ترجمه ج. آزاده، صص86لغایت90چاپ یکم سال 1358 انتشارات مازیار



1 – Destutt de Tracy Antoine (1754-1836)

2 – مانند یک کارگاه ساختمانی. (م)

3  – هزینه‌های زائد.                                                                                                                                               مروری بر کتاب سرمایه(65)

ج. کارخانه در شکل کلاسیک(تاریخی)آن

       در کارخانه، ماشین بر به کار گرفتن مناسب ابزار نظارت می‌نمایند؛ بنابراین تفاوت‌های کیفی کار که در کارگاه به وجود می‌آید، در این‌جا منسوخ می‌گردد؛ کار بیشتر و بیشتر در یک سطح قرار می‌گیرد؛ و حداکثر، اختلافاتی در سن و جنس محصول به وجود می‌آید. تقسیم کار در این‌جا توزیع کارگران در بین ماشین‌های تخصصیاست. تقسیم در این‌جا تنها در بین کارگران اصلی که واقعا" به وسیله ابزار به کار گرفته می‌شوند، و کارگران مامور تغذیه دستگاه (این نکته فقط برای مول1 mule صحت دارد، و به ندرت درباره تروستل2 throstle و حتا هنوز کم‌تر از آن در مورد "دستگاه اصلاح شده نیرو Corrected powerloom" صدق می‌کند.)، به اضافه سرپرستان، مهندسین، متصدیان سوخت کوره، مکانیک‌ها، نجاران و دیگران، یعنی طبقه‌ای که تنها از خارج در کارخانه تمرکز یافته، صورت می‌گیرد. ([420]صص411-412)

      ضرورت وفق یافتن کارگر با حرکت مداوم یک آدم مکانیکی، نیازمند آموزش از دوران کودکی است، اما به هیچ‌وجه به این معنی نیست که یک کارگر مجبور باشد مثل کارگاه، تمام عمر، خود را به یک کار جزیی زنجیر نماید. تغییر کارکنان می‌تواند درباره یک ماشین صورت بگیرد (سیستم جایگزینی)، و به خاطر این که برای یادگیری به کوشش ناچیزی احتیاج است، کارگران می‌توانند از یک نوع ماشین به نوع دیگری منتقل گردند. کار این کارگران یا خیلی ساده است و یا این که بیش از پیش بر عهده ماشین قرار می‌گیرد. معهذا، در ابتدا، تقسیم کار کارگاهی به طور سنتی پا برجا می‌ماند، و خود این نکته به سلاح نیرومندتری برای استثمار به وسیله سرمایه‌ تبدیل می‌گردد. کارگر برای تمام عمر به پاره‌ای از یک ماشین جزء کار مبدل می‌شود. ([422-423]ص413)

      تمام تولید سرمایه‌داری، تا آن‌جا که نه تنها یک پروسه کار بوده بلکه هم‌چنین پروسه‌ای برای گسترش ارزش سرمایه‌ نیز هست، این نکته را در اشتراک دارد که این کارگر نیست که ابزار کار را به خدمت می‌گیرد، بلکه برعکس، ابزار کار، کارگر را به استخدام در می‌‌آورد؛ اما تنها از طریق ماشین است که این انحراف واقعیتفنی و قابل لمس می‌یابد. ابزار کار، در تبدیل خود به آدم مکانیکی، خودش در مقابل کارگر می‌ایستد، در طول پروسه‌ کار، به عنوان سرمایه‌، به عنوان کار بی‌جان مسلطی که نیروی کار جاندار کارگر را تا به آخر می‌مکد. همین‌طور است قدرت‌های معنوی پروسه تولید، مانند سلطه سرمایه‌ بر کارگر ...  

      مهارت جزیی فردی که ماشین بروز می‌دهد، به عنوان یک چیز بسیار کوچک و فرعی در کنار علم، نیروهای طبیعی عظیم و توده اجتماعی کار که در سیستم ماشین‌ها نهفته شده، ناپدید می‌گردد.([423]صص414.415)

      انضباط سربازخانه‌ای کارخانه، نظام نامه کارخانه. ([423-424]ص416)  

      شرایط مادی (جنسی) کارخانه. ([425-427]صص417-418)

ادامه دارد

انگلس فردریک؛ درباره کاپیتال مارکس ترجمه ج. آزاده، صص100-101چاپ یکم سال 1358 انتشارات مازیار



1 – نوعی ماشین نخ‌تابی

2 – نوعی ماشین ریسندگی پشم و نخ

shabahang...
ما را در سایت shabahang دنبال می کنید

برچسب : مروری بر کتابخانه های بیمارستانی,مروری بر کتاب گینس,کتاب مروری بر کلیات طب سنتی, نویسنده : 7hshabahang9 بازدید : 215 تاريخ : جمعه 19 آذر 1395 ساعت: 3:26